۱۳۹۲ فروردین ۱۶, جمعه

آنارشيسم کوتاه و ساده


آنارشيسم از ريشه يونانى Anarxos(آنارخوس) يا an - archg (آنارچى) يا Anarkhia (آناركيا) به معناى بدون فرمانروا است. منابع علوم اجتماعى ـ سياسى از اصطلاح آنارشيسم دوگونه تعريف ارائه داده‏اند: 1. آنارشيسم، فلسفه اجتماعى و آموزه سياسى است كه مبتنى بر ارج گذارى به آزادى فرد بوده است و با عقايد آزادى‏خواهانه و پيش رو، پيوستگى دارد. در انديشه آنارشيستى، نفى هرگونه اقتدار زورمندانه‏اى كه انسانها بر يكديگر اعمال مى‏كنند، ضرورى است.
تاريخچه آنارشيسم چهره‏هاى گوناگون انديشه آنارشيستى را طى دورانهاى گذشته، در آثار فلاسفه، انديشمندان مذهبى، نويسندگان و شعراء مى‏توان رديابى كرد. زنون، فيلسوف يونانى و بنيان گذار مكتب رواقى، در سه قرن پيش از ميلاد، هواخواه اين تفكر بوده است. وى مى‏گفت: غريزه طبيعى در نهاد بشر است كه او را به سوى زندگى اجتماعى رهنمون مى‏شود؛ لذا نيازى به قانون، دولت و... نيست. شخصيت انسان بدون دولت بهتر پرورش مى‏يابد. در قرون وسطى نظير همين اصل از طرف گروههاى دينى، مانند: آناباتيستها و مساواتيان ترويج مى‏شد. لويى آرمان نخستين بار واژه Anarchy (آنارچى) را كه نشانگر جامعه بى‏حكومت است، در توصيف جامعه سرخپوستان كه بدون دولت، قانون، زندان و... بودند، به كار برد. آنارشيسم در فاصله سالهاى 1840 و 1880 ميلادى در سراسر اروپا شيوع پيدا كرد. مالاتستا در اروپا و آمريكا فعاليتهاى تبليغى و انقلابى آنارشيستى اجرا مى‏كرد. اين انديشه نخستين بار در اواخر قرن هيجدهم توسط ويليام گادوين طرح شد. وى در رساله سياسى‏اش به انديشه آنارشيسم سامان داد. او پيرو فلسفه خردگرايى بود كه نهادهاى سياسى را مسبب پليديهاى اخلاقى و مانع خردورزى مى‏دانست، و مى‏گفت: قوانين امروزى نتيجه عقل و خردمندى نياكان ما نيست، بلكه حاصل شهوات، ترسها، حسادتها و جاه‏طلبيها مى‏باشد و علاجى كه چنين قوانينى عرضه مى‏دارند، به مراتب از مفاسدى كه مدعى دفع آنها هستند، بدتر است. آنارشيسم در قرن نوزدهم توسط ژوزف پرودن فيلسوف و روزنامه‏نگار فرانسوى مورد توجه قرار گرفت، او با به كار بردن اصطلاح آنارشيسم، اظهار داشت: حكومت و مالكيت اموال، مايه شر و فسادند. و صريحا خواستار نفى آنها شد. انديشه آنارشيستى مرزهاى زادگاه خود(اروپا) را در نورديد و وارد سرزمينهاى اروپاى شرقى، روسيه و حتى آمريكا شد. پس از پرودن دو نفر از اشراف زادگان روسى (باكونين و كروپوتكين) به ترويج اين نظريه پرداختند؛ اولى با لحن تند و دومى با لحن ملايم. باكونين پس از سال 1864م. دست به ترويج عقايد آنارشيستى متأثر از هگل زد. خدا باورى را با آزادى انسان ناسازگار دانست و منكر خدا شد؛ حتى دولت و نمايندگان منتخب مردم را نيز قبول نداشت و كمونيزم را نيز ضد آزادى و مردود مى‏شمرد. كروپوتكين از همه بيشتر در ترويج آنارشيسم تلاش كرد، ولى تلاش وى براى يافتن مبناى علمى براى آنارشيسم ناكام ماند. وى در اثر ضد داروينى خود نشان داد كه كمك متقابل در طبيعت و جامعه به اندازه تنازع بقاء اهميت دارد. در حال حاضر، آنارشيستهاى نو(نئوآنارشيستها) در كشورهاى اروپايى، مانند: آلمان، فرانسه، انگليس و آمريكا در تلاش ترويج بيش از پيش افكار خود بوده و خواهان اجتماعى كردن ابزار و وسائل توليد هستند.
مدلهاى آنارشيسم آنارشيسم خود به گروهها و گرايشهايى تقسيم مى‏شود، مانند: فردگرايى، جمع‏گرايى، تعاون‏گرايى و... . تمام گروههاى آنارشيستى در اصول بنيادين خود، يعنى آزادى فرد و نفى حكومت و دولت مشترك هستند و از لحاظ نظرى به آنارشيسم فمینیسم ، كمونيستى، سنديكاليستى و... تقسيم  مى‏شوند. پيروان آنارشيسم براى رسيدن به اهداف مكتبى خود به دو طيف تندرو و ميانه‏رو تقسيم شدند. پرودن و باكونين در تواناييهاى انقلاب حدّى نمى‏شناسند، و هر نوع دولتى را شر مطلق مى‏دانند گادوين معتقد است كه حكومت ماشين بى‏رحمى است و علاجش انهدام كامل است.(15) در قرن نوزدهم شمار زيادى از سياست مداران را ترور كردند، مانند: مك كينلى رئيس جمهور آمريكا، تزار اول امپراتور روس، هامبرت شاه ايتاليا، كارنو رئيس جمهور فرانسه و... . اشتينر (- 1806 م.) آنارشيست آلمانى مى‏گويد: من جنگ با دولتها را هر قدر هم كه دموكراتيك باشند، اعلام مى‏كنم. خدا، وجدان، وظيفه، قانون و...دروغ هستند. مى‏نويسند كه وى آنارشيست بود، حريص آتش و خون. اما ديدگاه معتدل آنارشيسم، تنها مخالف هر گونه قدرت است و بس، مثلاً تولستوى مطلقا با  انقلاب ميانه‏ اى ندارد. اصالت فرد و آزادى اگر هيچ مرزى نداشته باشد، به سلب آسايش و آزادى افراد مى‏انجامد و اگر حد و مرز داشته باشد، تبيين و اجراى آن بدون قانون و حكومت محال است انديشه تولستوى در حدود سالهاى 1900 م. مبتنى بر \"احتراز از شدت عمل\" بود و هر چند با طرز تفكر ملل غرب ناسازگار بود، ولى گاندى كه با تولستوى نامه نگارى داشت، با بهره‏گيرى از اين اصل هند را از يوغ استعمار آزاد كرد. گاندى به تمام معنا آنارشيست نبود و طرفدار تشكيل حكومت بود. اصول و مؤلفه‏هاى آنارشيسم انديشه آنارشيسم بر مبانى و اصول متعددى از جمله: فردگرايى، انسان گرايى، اختيارگرايى، بى‏قانونى، شورش و انقلاب ,آزادى مطلق، و از همه مهم‏تر ستيز با هر گونه حكومت استوار است. آنارشيسم با توجه به اين مبانى با هر گونه نهاد و سازمان اعم از دينى و غيردينى مخالف است و انسان را يك موجود كاملاً آزاد مى ‏انگارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر