۱۳۹۲ فروردین ۲۴, شنبه

پدر جان سلام


پدر جان سلام
امیدوارم که منو به خاطر بیاری .
همیشه از اینکه تو منو می شناسی یا اصلا چطور به خاطر می یاری ذهنم درگیر بود .
والان می خوام از خودت بپرسم.آخه همیشه می گفتن شهدا زنده اند !!!
ای بابا اگه زنده بودی پس چرا این همه دیدی و دم نزدی ؟
گربه زبونتو خورده بود یا دستت از خونه کوتاه بود؟
جون من بگو لحظه ای که تصمیم گرفتی بری چی تو ذهنت بود؟
ندیدی زن جوونت بارداره؟ندیدی 4تا بچه قد ونیم قد چطور از دور نگاهت می کنند؟
حتی ثانیه ای فکر کردی زندگی ادامه داره برای اونا ،ولی به چه قیمتی ؟
به چی رسیده بودی که قمار به این بزرگی رو کردی؟
نمی خوام به اهداف و عقایدت توهین کنم،ولی سالهاست ذهنم درگیره.
راستشو بگو به بتیاد شهید پشتت گرم بود یا خیالت از دولت فاسد راحت بود؟
لحظه مرگ نترسیدی؟پشیمون نشدی ؟حتی یه ذره دلت برا ما تنگ نشد؟
فکرشو می کردی برادرت بشه زالوی دندون تیز کرده؟
معلومه که فکر نکردی ،برای چی داری میری!!
چون اگه می دونستی بعداز تو زمان برای ما متوقف می شه ،نمی رفتی.
اگر می دونستی خودت با دستای خودت به جای قبر ،چاه عمیقی برای پاره های تنت می سازی ،بازم می رفتی؟
شاید تو برای خاکت یه دفعه رفتی،ولی ما برای این خاک لحظه لحظه های شاد وعادی زندگیمونو دادیم.
بعد از تو زندگی ادامه داشت ولی جنگ تمام نشد!
چه خیال خامی با دوستات داشتی که از ترس گذشتید؟!
حتما می دونی که بعد از تو یه دولت پدر خوانده داشتیم وباز هم یتیم تر از همیشه بودیم.
می دونی که هنوز نتونستم مرام کثیف بنیاد شهید رو باور کنم.
نمی دونی من همیشه حس یه بچه عقاب رو داشتم .عقابی که از بچگی هی پراشو می چیدن که نپره ،ولی یادش نرفت که عقابه.
آره پدر من ،من همون بچه ندیده توام که الان دارم از دور بهت نگاه می کنم.هنوزم نمی دونم منو می بینی یه نه؟ولی مطمئنم صدامو می شنوی چون همیشه باد خاکو از زمین بلند می کنه و تو هوا می چرخونه .


با همه احترام دخترت زهرا


پای نوشت : لینکهای مرتبط

مادر عزيزم سلام ,نمی پرسم چطورین ؟

 

کشور عزیزم سلام!

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر