۱۳۹۱ اسفند ۴, جمعه

انقلابيون شورشگر و ما بازمانده گان!


سارا ارمني asar@noavar.com
 

ازجمله شعارهاي رمانتيك انقلابي انسان مبارزغرب كه درآرشيو تاريخ ثبت شده ؛ نتايج ناشي ازيك اقدام انقلابي بزرگتر از پخش هزاران اعلاميه،شبنامه و بروشور است.مالكيت دزدي است ودولت مدافع وضامن دزدان سرمايه دار است.مرگ برهرگونه اتوريته وحاكميت !؛ چه كليسا،چه دولت،چه قانون،چه خدا،چه ارباب،چه رئيس.چون همه آنها موجب برده شدن انسان بيدفاع ميشوند…- هستند.
آنارشيسم يكي از مفاهيم مبارزه اجتمايي 2500ساله غرب بوده كه باكمك انقلاب فرانسه تكاني:تاريخي،سياسي،ايدئولوژيك خورد.وآن واژه اي است ازيونان باستان كه به معني :انسان بدون آقا وارباب بالاي سر است.ارسطو آنارشيسم را وضعيت بردههاي بدون برده دار وصاحب ،تعريف كرد.ماكياولي بااشاره به ارسطو،آنرا دمكراسي جعلي وبدون ريشه ناميد.ليبرالها آنارشيسم رادرمقابل دولت قانوني ،نفرين كردند. رمانتيك ها به زدودن صفات منفي:هرج ومرج طلبي و بي ثباتي گري آن پرداختند وآنرازمينه اي براي خلاقيت استتيك وآزادي هنروهنرمند در فرهنگ وجامعه دانسته وبجاي هدف سياسي آن،خواهان نقش انتقادي ازفسيل گري وسنت گرايي شدند.غيرازرمانتيك ها،سوسياليستهاي تخيلي،متفكران عصر روشنگري و تئوريسين هاي ايده آليسم آلماني به جانبداري مثبت ازآن پرداختند.ليرالها،ماركسيستها،سنت گرايان،هركدام ازموضعي خاص به انتقادازآن پرداختند.سنت گرايان با تجربيات ناشي از انقلاب فرانسه آنراتئوري ترور،وحشت،نابودكننده سازمانهاي سياسي ودليل بي نظمي وآرامش دانستند.درباره آنارشيسم سياسي-اجتمايي بايداشاره كرد كه پرودون اولين صاحب نظري بودكه عقايدسياسي خودرا زيرعنوان آنارشيسم مطرح كرد.دردهه هشتاد قرن 19 آنارشيسم در رقابت باجنبش كارگري ماركسيستي تبديل به يك جنبش اجتمايي شد.دركنگره انترناسيونال اول، ماركس و باكونين رودررو قرارگرفتند.دردانشنامه هاي امروزي ماركسيستي پيرامون تعريف آنارشيسم آمده كه آن يك نظريه شبه انقلابي خرده بورژوازي است كه براساس بي برنامه گي،خواهان نابودي قانون و دولت است وازسازماندهي طبقه كارگر درمبارزه طبقاتي جلوگيري ميكند ودرعمل درجبهه ارتجاع قراردارد.ماركسيستها نمايندگان آنارشيسم درغرب را : اشتيرنر، پرودون و باكونين ميدانند.
آنارشيستها طبق آرزوهايشان خواهان پايان حاكميت انسان بر انسان هستند.آنها آنارشيسم را فلسفه عمل ميدانند و عمل انقلابي را ،تبليغ عمل سياسي ومبارزه ميدانند.به نظرآنها درهرجايي كه دولت باكمك پليس و بوروكراتي، هرگونه اعتراض راسركوب كند، زمينه براي تبليغ آنارشيسم وجود دارد.
محققين دانشگاهي درغرب چهار صفت آنارشيسم راعمده ميكنند،ازجمله :مخالفت آن باهرگونه سازمان؛ چه دولت،چه كليسا،چه اتحاديه.به اين دليل آنها خودرا انقلابيون آزاد مينامند.دوم اينكه مخالفت آن باهرگونه: ايدئولوژي،تئوري،مذهب،ناسيوناليسم.به اين دليل آنها مشكوك به نداشتن تئوري براي عمل ميگردند.وسوم اينكه آنها بجاي دولت ومديريت اقتصادي خواهان :شوراها،تعاونيها،كمونهاوخودگرداني فدراتيو هستند. چهارم اينكه آنها بااشاره به غريزههاي طبيعي انسان،اساس زندگي خصوصي رابرپايه آزادي اراده شخصي پيشنهادميكنند.بزبان ديگر، نظريات انقلابي آنها ريشه درسوسياليسم تخيلي و كمون هاي اوليه دارد. انواع آنارشيسم را ميتوان به : فردي،جمعي،كمونيستي،سنديكايي وغيره تقسيم كرد.مورخين ، جوامع صنعتي،ازخودبيگانگي و تقسيم كاروحشيانه رادليل رشد روشنفكران آنارشيست بي طبقه و آنارشيسم سنديكايي بشمار مي آورند.درمقابل آن درجوامع عقب افتاده فئودالي وجوامع كشاورزي نوع ديگري از آنارشيستها وجودداشت.ازجمله روشهاي مبارزه آنارشيستي ميتواند : بايكوت،خرابكاري،تظاهرات جمعي،آهستگي عمدي درتوليد، وتبليغ براي انقلاب باشد.در دههاي اخير روشنفكران آنارشيست بدليل غيبت حمايت تودهها،سنگر مبارزه رابه فضاي فرهنگ و ادب وهنر وانتقاد ازفرهنگ حاكم انتقال دادند.ازآن ميان:آوانگارد، پاپ و پست مدرن و غيره ميباشند.آنارشيسم خودرا جريان مدرن ترقي خواه خوشبينانه و سوسياليستهاي آزاديخواه بحساب مي آورند،وبدون شرط و اجبارا، تئوري ترور انقلابي و خرابكاري را تداعي نميكند.نظريه آنارشيسم ،امروزه بخشي از تئوريهاي سياسي وفلسفه سياسي بشمار مي آيد.
ازجمله صاحب نظران آنارشيسم درغرب : ويليام گودوين(1756-1836ميلادي)، ماركس استيرنر(1806-1856م)،يوسف پرودون(1809-1865م)،ميخائيل باكونين(1814-1876م)، پيتر كروپتكين(1842-1921م)، گوستاو لنداور(1870-1919م)، و مارتين بوبر (1878-1965م) هستند. گرچه مغزهاي نبوغ آميز آن چون گذشته : پرودون، باكونين، و پيتر كروپتكين خواهند ماند ، آنها رانيز ميتوان شهيدان راه حقيقت و گمراهي، مبارزاني چون : ماركس،انگلس،لاسال،كائوتسكي، لنين، تروتسكي و ببل دانست.
-----------------------------------
ماكس استيرنر؛ اسم مستعار يك آنارشيست آلماني است.او مينويسد هردولتي نوعي ازروابط آقايي وحكومت است ،وهرگونه آزادي انسان را محدودكند،محكوم بايدگردد.اگردرجامعه اي ،ثروتمند يافت شود،بايد تقصيررابه گردن فقرا انداخت كه ترتيب آنهارانميدهند. به نظراومسئله آدم آنارشيست نه الهي است،نه انساني،نه خصوصي،نه اجتمايي و نه خودآزاري، بلكه فردي و شخصي است، همانطور كه هرشخصي،انسان منحصر به فردي است.بجاي شهروند بايد ازانسان سخن گفت؛از احساس ومشكلات هستي و وجود او.انسان بايد بر : مرگ،زندگي،كليسا و دولت ،اتوريته داشته باشد ونه اينكه آنها روي انسان!.مبارزه درامور روزانه بايد با شرايط موجود شروع گردد؛ با كليسا،با دولت، باقانون،با معلم،با همسر زورگو و غيره و ذالك!.پيرامون مخالفين و موافقين استيرنر بايد اشاره كرد كه ماركس و انگلس در كتاب ايدئولوي آلماني به انتقاد ازاو پرداختند.نيچه و باكونين و محافل ادب-هنري در اواخر قرن 19 به تعريف از او سخن گفتند.
دومين آنارشيست مشهور يوسف پرودون است.اواز ميان مبارزان تئوري،اولين بار خودرا رسما آنارشيست ناميد وحكومت برمردم را برده داري ناميد.اوجامعه ايده آل فدراتيو موردنظر خودرا جامعه آنارشيستي ناميد.پرودون درجواب دعوت ماركس براي همكاري مبارزاتي-مطبوعاتي، در بروكسل با طنز جواب داد و نوشت :به شرطي حاضربه همكاري با او است كه خودرا رهبر و خداي مردم نداند.افدام به تبليغ ايدئولوژي،دين،منطق و خرد شخصي نكند و روزانه و هربار بشكل تازه اي با كمك از طنز و سخنوري به قوه اجرئيه،فرهنگ و عرفان مرسوم، حمله مرگ آور نمايد.
يكي ديگر از ازخودگذشتگان نظريه آنارشيسم،باكونين نام دارد.اومانند استيرنر،هوادار فلسفه عمل، هگل گرايان جوان بود. باكونين تحت تاثير فيخته مينويسد، انقلاب يعني عملي كردن آزادي فردي وجمعي.يك آنارشيست صادق وپيگير،واسطه اي است ميان ايده انقلابي و غريزه طبيعي خلق.اوبرخلاف پرودون،نابودي كامل وقاطع دولت و سازمانهاي بوروكراتيك مبتذل آنرا ،اولين هدف انقلاب ناميد و به اعتراض ازكمونيسم دولتي ماركس نوشت، هرگونه دولت نشانه برده داري و مركزيت اتوريته فلج كننده است.باكونين بجاي پرولتارياي صنعتي، دهقان، روشنفكران، لمپن پرولتاريا را انقلابي دانست و ميگفت اگر دزد و راهزن آگاهي اجتمايي و طبقاتي داشته باشند،آنها ميتوانند بهترين قهرمانان جامعه،مدافع نجات خلق،دشمن آشتي ناپذير دولت و نظم اجتمايي استثمارگرانه بورژوازي و فئوداليسم باشند.به نقل ازمنتقدين ، او نويسنده اي متناقض است،چون گرچه انترناسيوناليست بودن را تبليغ ميكند،ولي از موضع پان اسلاويستي به اقوام ديگر مانند آلماني و يهود توهين مي نمايد، گرچه هومانيست است ولي خشونت رابراي عملي كردن نظام فدراتيو از پايين خود،تبليغ ميكند.
كروپتكين همان كسي است كه ميگفت بجاي حرف وتبليغ وترويج،بايد دست به عمل زد وداغان ونفله كرد.اوتاريخ فرهنگ اروپا را زير سنت دوجريان متضاد ميدانست؛ يعني سنت فرهنگ رومي و سنت فرهنگ رمانتيك مردمي،سنت شاهان،قيصرها و تزارها- و سنت همبستگي رنجبران. سنت زورگويان و سنت عشق وهمدردي و همبستگي. كروپتكين تحت تاثير : پرودون،باكونين و جنبش آنارشيستي زمان خود،يعني آنارشيسم پيشرفته ايتاليايي بود.اوطراح شعار عدالتخواهانه مشهور: ازهركسي به اندازه توانايي اش و به هركس به اندازه نيازش- بود. وبجاي حكومت مركزي، حودگرداني درمحلات و جمهوري فدرال آنارشيستي را تبليغ ميكرد.گرچه كروپتكين به مخالفت با بلشويكها پرداخت، مرگ او درسال 1921 نمايش مانيفستي آخرين جنبش آنارشيستي درشوروي سابق گرديد.يكي از مشهورترين آثار او كتاب : تسخير نان، است. (هواداران وطني او ميگفتند: كار را بايد انجام داد، نه خواند!، يا زمانيكه دوشيزگان معصوم براي فروش نشريه خود در سر چهارراهها فرياد ميزدند: چه بايد كرد!،رنجبران شوخ طبع رهگذز، زير لبي جواب ميدادند: ترا بايد كتك زد!.)
لنداور ، آنارشيست آلماني، درآغاز نويسنده،منتقد ادبي و مترجم آثار كروپتكين و پرودون به زبان آلماني بود. او بجاي پارلامنتاريسم ، شعار شوراها رامطرح كرد و ميگفت انجام انقلاب و وظيفه انقلابي بايد بخشي از قانون اساسي هركشور شوند. اوفرقي بين آنارشيسم وسوسياليسم نمي ديد،چون به نظر او آنارشيسم يعني عملي كردن سوسياليسم بدون حاكميت. لنداور روستاها رامركز ايجاد كمون هاي سوسياليستي ميدانست و بجاي ترور و خرابكاري انقلابي، روشنگري و مبارزه فرهنگي را پيشنهاد مي نمود و ماركسيست ها را رويزيونيست ناميد،چون به نظر او آنها فقط دنبال صنعت و پيشرفت اقتصاد هستند (و نميدانند اقتصاد مال خر است !). درباره پايان غم انگيز لنداور و كينه توزي بورژوازي (مخالف ترور!) بايد گفت كه راستگرايان ناسيوناليست اورادر سال 1921،زمانيكه وزير فرهنگ ايالت جمهوري شورايي بايرن آلمان بود،دستگير كرده و يكروز بعد بدون محاكمه اعدام نمودند.
مارتين بوبر، اصلاحگراي آنارشيست يهودي تبار آلماني كوشيد تا با كمك نظريات لنداور در اسرائيل به آزمايش سوسياليستي كيبوتص ها در يك كشور سرمايه داري بپردازد.ازسرانجام كارش اطلاعي دردست نيست.گويا نسلي از مهاجرين غربي و هيپي هاي رمانتيك درآنجا به تجربيات آرماني،ولي شخصي خودپرداختند و بعداز چند سالي به فضاي گرم و نرم غرب بازگشتند و شروع به اتوبيوگرافي نويسي نمودند!.
منبع

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر